صدا و سیمای بدقول!

در مطلب قبل، صحبت هایی درمورد بدقولی و نتیجه ی آن که قسم خوردنِ بیجا بود، مطرح کردم. امروز داشتم فکر می کردم که چه موضوعی را هدف نوشته جدیدم قرار دهم که اتفاقی خبر جالبی را در یکی از سایت ها دیدم!

خلاصه ماجرا از این قرار است که:

"چهارشنبه شب صدا و سیما، اختتامیه جشنواره جام جم را برگزار و البته آن را به طور کامل پخش زنده کرد. روی کنداکتور شبکه سه، ساعت پخش سریال تلویزیونی باران، 22:25 درج شده بود. که البته من بعد از معطل ماندن برای دیدن سریال به سایت شبکه مراجعه کردم و متوجه این قضیه شدم. حدود ساعت 22:00 بود که زیرنویسی نمایش داده شد و اظهار داشت که سریال، پس پایان مراسم پخش می شود! حدود ساعت 23:00 هم زیرنویس دیگری را دیدم که بیان شد; دور سریال را خط بکشید که رفتید سر کار!


(ادامه در متن کامل)

ادامه نوشته

به جان مادرت، اگه من راست بگم!

   اندر احوالات "قول" و "قول کشی" باید خدمتتان عرض کنم که امروزه مخصوصا در جوامع مجازی قول دادن خیلی آسان شده است. گذشت  زمانی که مردها سیبیل گرو می گذاشتند  برای نشان دادن ارادت... این که عرض می کنم فضای مجازی، به این خاطر است که بنده و شما شاهد بوده ایم که این سبک معاشرت و گفتگو، از فضای مجازی به بیرون انتشار پیدا کرده است. حتی برخی برای تاثیرگذارتر کردن قول هایشان از قسم بهره می جویند.

   گستره ی قسم خوردن (ببخشیدا...) به نوامیس آنان نیز رسیده  است...! من نمی دانم چه کسی گفته که برای باورِ حرف، حتما باید جان مادرت را قسم بخوری؟! آن هم 100 بار در روز. یعنی همان قولی که می دهی کافی نیست!؟



جالب این جا است که برخی از این قسم خوردن ها از احترام و صداقت گذشته و جنبه ی طنز پیدا کرده است;

- آره جونِ عمهَ ـــت...

- تو به روح اعتقاد داری؟؟

- مادرت به عزات بشینه اگه دروع بگی!

...

(ادامه در متن کامل)


پ.ن: یکی از بازدیدکنندگان حدیث جالبی را در بخش دیدگاه ها مطرح کرده است. پیشنهاد می کنم مشاهده بفرمایید.

ادامه نوشته

زندگی ِ استراحتی

روزها جای مان در رخت خواب است. شب ها پرسه زنی در گروه همسایه.

البته منظورم گروهی است که همسایه در آن عضو باشد!

وصف اوضاع مردم ما این جمله است: "زندگی ما مقاومتی نیست، استراحتی است!"

ادبیات را در فضای مجازی به سخره می گیریم تا این که جلب رضایت عده ای به دنبال داشته باشد.

ابعاد مفید این "دهکدهِ  بی در و پیکر" را فراموش نکنیم، شاید با جمله ای بداهی راه "روشنی" را آموزش دهیم...

شاید تیرمان به هدف خورد و زندگی یک نفر تغییر دادیم!


ادامه نوشته

حسادت فرهنگی

نقل قول از وبلاگ "نقل های یک بازمانده"

--------------------------------------------------------

سرد می شویم و بی حال

وقتی کار فرهنگی ای را که می خواهیم انجام دهیم

ببینیم کسی دیگر

دارد انجام می دهد
حجم کار را باید بالا برد
یک دل باید شد
تجربه ها را باید انتقال داد
ظرفیت لازم را برای استفاده از سلیقه های مختلف باید ایجاد کرد
پوشش بالای فرهنگی و اهتمام به بیشتر کردن آن
ریشه ی کارهای ضدفرهنگی را می خشکاند ...

ادامه نوشته

بنیامین، بیا این جا! بنیامین، بیا این جا!!

یک یادداشت طنز در نقد وقایع اخیر در کشور.

لینک مطلب در سایت دانا

لینک مطلب در سایت سپاس

لینک مطلب در سایت حرف تو

------------------------------------------------------

قصه از این جا شروع شد که یکی دوست داشت همیشه سفر کند. گویا مارکوپلو شدن آرزوی او بود، اما نمی دانست که در این شرایط تورم اقتصادی اصلا امکان پذیر نیست! سفر به آمریکا آسان است اما ماندن در آن کار هر کسی نبود چه برسد به این که آن جا سخنرانی هم کرده باشی. یک نفر طوری صحبت می کرد که خیلی ها مجلس را ترک می کردند و حالا یکی طوری صحبت می کند که باز هم همه مجلسشان را ترک می کنند، اما به مقصد ایران!


سرتان را درد نیاورم، روزی امیدمان این بود که وقتی پاسپورت مان را در فرودگاه می بینند، تخت جمشید و اصفهان ایران به یادشان بیاید. اما امروز کف آرزوهایمان گرین کارت رایگان شده است. البته آرزوی دست نیافتنی ای نیست، چرا که می بینید همه گردن کلفت ها برای حضور در ایران دست و پا می شکنند... (ادامه در متن کامل)

ادامه نوشته

آسایش نزدیک است اما دست نیافتنی!

سلام.

ساعت 2 بامداد، من، مهرداد، اینجا صدای بوشهر... !

فشار امتحانات پایان ترم روی دوش بنده برداشته شده و چند کیلویی وزن کم کردم. اما انصافا چند سالی بود چنین فشار جسمی، روحی، ذهنی و ... را احساس نکرده بودم! هم باید به پایان ترم و پاس کردن دروس فکر می کردم، هم توبه بابت درس نخوندن واسه میان ترم و هم این که چطوری درس بخونم واسه پایان ترم! البته اگر پروژه ی سنگین برنامه نویسی (بازی معروف تتریس Tetris) هم به آن اضافه کنید که دیگه نور علی نور می شد!

البته شاید الان فکر کنید عنوان مطلب چه ربطی به متن داشت؟!



خواستم بگویم ...


ادامه نوشته

بازگشت

سلام


مدت زیادی بود وبلاگ رو به روزرسانی نکرده بودم اما به این نتیجه رسیدم که هم وبلاگ رو چند روز یک بار به روز کنم هم یه دفترچه خاطرات دیجیتالی داشته باشم. البته قبلا خاطره نویسی می کردم اما بنا به دلایلی گذاشتم کنار.




تو مدت زیادی که نبودم تغییرات زیادی تو زندگیم انجام دادم. دانشجو شدم، راه بهتر واسه زندگی پیدا کردم و مهمتر از همه 2-3 کیلو وزن کم کردم!!

البته اونم بخاطر راه رفتن بین دانشکده ها بوده نه که ورزش کرده باشم! راستی یادم رفت بگم داور هم شدم...! داور بسکتبال، الان دیگه کلی عنوان چسبوندن بهم  :D

 رشته دانشگاهیم.......



ادامه نوشته