در جست و جوی همدرد!
سلامی باز ... روزی از نو... فکری شلوغ تر از خیابان های تهرانِ شما... دلی پر تر از شکم امیرها... جیبی خالی تر از مغز ارباب ها... پایی شل تر از سرشت سبز رنگ... دستی لرزان تر از دندان دروغگو و زبانی به برندگی تیغ تفنگ!
ادامه نوشته
راه می رفتیم... کل شهر را دور زدیم. خیلی صفا داد، چیه این ها که فقط صدا می دهد؟! باید بچرخانی دسته ــش را که راه برود! فقط سردرد دارد. چه از این که باد بزنه تو صورتت چه از این بابت که منظره ها با سرعت مقابل دیدگانت می گذرند و وقت تفکر آنان را نداری. پیاده روی، ورزش هم هست توی این دهکده ی جهانی به قول مشهور...

(ادمه در متن کامل)
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۲ ب.ظ توسط مهرداد
|
مهرداد هستم. دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر. به کارهای فرهنگی علاقه دارم و خبرنگاری هم می کنم. داوری بسکتبال هم از رشته های مورد علاقه ام بوده و در آن فعالیت دارم. در این وبلاگ هم سعی دارم برخی خط قرمزهای فرهنگی را کنار بگذارم تا با هم، به واقعیت های جامعه خودمان نگاه کنیم.